اتریش، تور, اتریش، عمومی, اتریش، هنرمندی, اطلاعات عمومی

لودویگ فان بتهوون

لودویگ فان بتهوون (غسل تعمید در ۱۷ دسامبر ۱۷۷۰ م. – درگذشتهٔ ۲۶ مارس ۱۸۲۷)، موسیقی‌دان و آهنگساز اهل آلمان بود. وی شخصیتی مهم در انتقال بین دوره‌های کلاسیک و رمانتیک در موسیقی غرب بود و یکی از بزرگترین آهنگسازان اروپایی به حساب می‌آید. زندگی حرفه‌ای او معمولاً به دوره‌های «اولیه»، «میانی» و «پایانی» تقسیم می‌شود. دورهٔ «اولیه» حدوداً تا سال ۱۸۰۲ ادامه دارد، دورهٔ «میانی» از سال ۱۸۰۲ تا ۱۸۱۲ را شامل می‌شود و دورهٔ «پایانی» از ۱۸۱۲ تا زمانِ مرگ وی در سال ۱۸۲۷ است. او در طول زندگی خود آثار بسیاری آفرید که نُه سمفونی، پنج کنسرتو پیانو، یک کنسرتوی ویولن، سی و دو سونات پیانو، شانزده کوارتت زهی، دو مس و اپرای فیدلیو از آن جمله‌اند.

بتهوون در بن متولد شد. استعداد موسیقی‌اش در سنین کودکی آشکار بود، و در ابتدا توسط پدرش یوهان فان بتهوون به سختی و فشرده آموزش داده می‌شد. وی بعداً توسط آهنگساز و رهبر ارکستر، کریستیان گوتلوب نیفه موسیقی آموخت و تحت نظارت او نخستین اثرِ خود، مجموعه‌ای از واریاسیون‌ها برای ساز شستی‌دار را در سال ۱۷۸۳ منتشر کرد. او توسط «مادرِ دوم» (نامادری) خود هلن فان برونینگ[الف] که به فرزندانِ شوهرش با محبت پیانو می‌آموخت، از زندگی خانگیِ ناکارآمد رهایی یافت و در سن ۲۱ سالگی، به وین نقل مکان کرد و در آنجا آموختن آهنگسازی را با یوزف هایدن ادامه داد. وی سپس به عنوان یک پیانیست چیره‌دست شهرت پیدا کرد و به‌زودی توسط کارل آلویس، شاهزاده لیخنوفسکی[ب] برای آهنگسازی مورد حمایت قرار گرفت، که نتیجهٔ آن ساخت سه «تریو پیانو اپوس ۱» در سال ۱۷۹۵ شد (که اولین کارهایی بودند که او با اپوس نامگذاری‌شان کرد).

اولین اثر بزرگِ ارکسترال بتهوون، سمفونی شماره ۱، در سال ۱۸۰۰ خلق شد؛ و در سال ۱۸۰۱، شش کوارتت زهی (اپوس ۱۸) ساخت. بتهوون از کمی پیشتر به ناشنوایی مبتلا شده بود و بیماری‌اش در این سال‌ها رو به وخامت گذاشته بود، اما وی همچنان به فعالیت‌اش ادامه داد و سمفونی‌های سوم و پنجمِ خود را به ترتیب در سال ۱۸۰۴ و ۱۸۰۸ منتشر کرد. کنسرتو ویولن در سال ۱۸۰۶ ساخته شد. وضعیت جسمانی وی تا سال ۱۸۱۱، با ناشنواییِ تقریباً کامل، وخیم‌تر شد، و بتهوون از اجرای موسیقی و حضور در مجامع عمومی خودداری می‌کرد. آخرین کنسرتو پیانوی وی (شماره ۵ معروف به «امپراتور») در آن سال با اجرای اولیه توسط پیانیست معروف، آرشیدوک رودولف به نمایش درآمد.

بتهوون بعد از دور شدن از جامعه، بسیاری از تحسین‌برانگیزترین آثار خود مانند سمفونی‌های بعدی، موسیقی مجلسی و سونات‌های پیانو را در دورهٔ پایانی حیاتش تألیف کرد. تنها اپرای وی که فیدلیو نام دارد و برای اولین بار در سال ۱۸۰۵ اجرا شده بود را در سال ۱۸۱۴ به نسخهٔ نهایی رساند، میسا سولمنیس را در سالهای ۱۸۱۹–۱۸۲۳ ساخت، و آخرین سمفونی‌اش را نیز در سال‌های ۱۸۲۲–۱۸۲۴ ساخت. این سمفونی که شماره ۹ نام گرفت، اولین سمفونی با گروه کر در تاریخ موسیقی است. آخرین کوارتت‌های زهی (۱۸۲۶–۱۸۲۵) از جمله دستاوردهای نهایی بتهوون است. وی سرانجام پس از چند ماه بیماری و بستری، در سال ۱۸۲۷ درگذشت.

آثار بتهوون در همهٔ سبک‌ها همچنان اصلی‌ترین رپرتوار موسیقی کلاسیک در نظر گرفته می‌شود. همچنین از او به‌عنوان کسی که رابطهٔ دردسرساز با معاصرانش داشته‌است، یاد می‌کنند.

 

زندگی و فعالیت

خانواده و کودکی

بتهوون در شهر بن واقع در آلمان امروزی متولد شد. پدرش، یوهان فان بتهوون یک موسیقیدان از شهر مشلان در ایالت دوشی برابانت[ت] اتریش (منطقه ولامس کنونی) و مادرش ماریا ماگدالِنا کِوِریش فان بتهوون بود. پدربزرگ پدری‌اش لودویگ فان بتهوون (۱۷۱۲–۱۷۷۳)، در سال ۱۷۳۳ از فلاندر به بن نقل مکان کرده بود.لودویگ (پدربزرگ) به عنوان خواننده باس در دربار کلمنز اوگوست[ث]، اسقف اعظم و الکتور کلن، مشغول به کار بود و بعدتر در سال ۱۷۶۱ به‌عنوان کاپل‌مایستر (مدیر موسیقی) منصوب و پس از آن نوازندهٔ برجسته‌ای در بن شد. در پرتره‌ای که در آخر عمر سفارش داده بود را بعدها نوه‌اش (بتهوون) به عنوان نمادی از میراث موسیقی خود در اتاقش به نمایش گذاشته بود. لودویگ یک پسر به نام یوهان داشت که در همان مؤسسهٔ موسیقی به عنوان خوانندهٔ تنور کار می‌کرد و برای تکمیل درآمد خود به آموزش ساز شستی‌دار و ویولن نیز می‌پرداخت.

یوهان در سال ۱۷۶۷ با ماریا ماگدالنا کوریش ازدواج کرد. او دختر هاینریش کِوِریچ (۱۷۰۱–۱۷۵۱)، سرآشپز در دربار اسقف اعظم کلیسای تریر بود. بتهوون از حاصلِ این ازدواج، در بن متولد شد. هیچ سابقهٔ معتبری از تاریخ تولد وی در دست نیست. با این حال، اسناد غسل تعمید وی که مورخ ۱۷ دسامبر ۱۷۷۰ بود در مدارک یک کلیسای کاتولیک بر جای مانده‌است. از آنجایی که نوزادان آن دوره به‌طور سنتی ظرف ۲۴ ساعت از تولدشان غسل تعمید می‌شدند، چنین بر می‌آید که خانوادهٔ بتهوون و معلمشان یوهان آلبرشتسنبرگر، روز تولد او را در ۱۶ دسامبر جشن گرفته‌اند. اکثر محققان ۱۶ دسامبر ۱۷۷۰ را به عنوان تاریخ تولد او پذیرفته‌اند اگرچه سند قطعی برای آن موجود نیست.

این خانواده صاحب هفت فرزند شد که چهار تن از آنان در کودکی درگذشتند. آنان که باقی ماندند عبارت بودند لودویگ و دو برادر کوچکتر از او، کاسپار کارل (۱۷۷۴–۱۸۱۵) و نیکولاوس یوهان (1776–1848).

اولین معلم موسیقی بتهوون پدرش بود. وی بعدها معلمان محلی دیگری نیز داشت: ژیل ون دن ایدن[خ] (نوازنده ارگ دربار، درگذشتهٔ ۱۷۸۲)، توبیاس فردریش فایفر[د] (یک دوست خانوادگی که شهریهٔ آموزش ساز شصتی‌دار او را پرداخت می‌کرد)، و فرانتس روانتینی[ذ] (از بستگانی که او را در نواختن ویولن و ویولا راهنمایی می‌کرد). روشِ تعلیم بتهوون که از پنج سالگی‌اش شروع شد، از همان ابتدا سخت و شدید بود و اغلب او را به گریه می‌انداخت. دخالت و بی‌خوابی‌های استادش فایفر، باعث می‌شد در اواخر شب جلسات نامنظمی برگزار کند و بتهوون جوان از تختخوابش به طرف ساز کشیده می‌شد. استعداد موسیقی او در سنین جوانی آشکار بود. یوهان با آگاهی از موفقیت‌های لئوپلد موتسارت در این زمینه به همراه پسرش ولفگانگ آمادئوس موتسارت و دخترش ماریا آنا موتسارت، کوشش کرد تا پسرش را به عنوان یک کودک نابغه معرفی کند چنان‌که ادعا می‌کرد که بتهوون در اولین اجرای عمومی‌اش در مارس ۱۷۷۸ که نامش روی پوسترهای آن قرار گرفت، تنها شش سال داشت.

 

۱۷۹۲–۱۷۸۰: بن

در سال ۱۷۸۰ یا ۱۷۸۱، بتهوون تحصیلات خود را با مهمترین معلم خود در بن، کریستیان گوتلوب نیفه، که در آن سال به عنوان نوازندهٔ اُرگِ دربار معرفی شده بود، آغاز کرد. نیفه آهنگسازی را به او آموخت و تا مارس ۱۷۸۳ به او کمک کرد تا اولین اثر خود را با نامِ «واریاسیون‌ها روی ساز شستی‌دار، وو ۶۳»، نوشته و منتشر کند.(کارهای اولیه و بدون شماره بتهوون امروزه با عنوان «وو» شناخته می‌شود و بدون شمارهٔ اپوس است). بتهوون خیلی زود با نیفه به عنوان دستیارِ ارگ‌نواز شروع به کار کرد؛ در ابتدا (۱۷۸۱) وی بدون دستمزد کار می‌کرد اما سپس‌تر (۱۷۸۴) وی به عنوان یک کارمند حقوق‌بگیرِ دربار که توسط کاپل‌مایستر و رهبر ارکستر آندره‌آ لوکزی اداره می‌شد، کار کرد. حاصل این دوره، سه سونات پیانوی نخستین وی (وو ۴۷) است. این اثر که در سال ۱۷۸۳ منتشر شد، از آنجا که به ماکسیمیلیان فردریش[ر] (۱۷۰۸–۱۷۸۴) از امرای انتخابگر اهدا شده بود، به نام «سونات انتخابگر» نیز شناخته می‌شود.

جانشین ماکسیمیلیان فردریش به عنوان منتخبِ بُن، ماکسیمیلیان فرانتس، جوانترین فرزندِ ملکهٔ اتریش، ماریا ترزا بود. او تغییرات چشمگیری را در بن انجام داد. از آن‌جمله، با تکرار تغییراتی که در وین توسط برادرش یوزف دوم انجام شده بود، اصلاحاتی را مبتنی بر فلسفه روشنگری و افزایش حمایت از آموزش و هنر ارائه داد. بتهوونِ نوجوان تقریباً یا مطمئناً تحت تأثیر این تغییرات بود. او همچنین ممکن است در این زمان تحتِ تأثیرِ ایده‌های برجسته در فراماسونری باشد، زیرا نیفه و دیگرانی که در اطراف بتهوون بودند، اعضای بخش محلیِ انجمنِ ایلومیناتی بودند. نیفه مستقیم از بتهوون حمایت می‌کرد و او را به عنوان ارگ‌نوازِ اولِ دربار منصوب کرد.

بتهوون در دسامبر ۱۷۸۶، برای اولین بار با هزینهٔ کارفرمای خود به وین سفر کرد، که ظاهراً این سفر به امید آموزش موسیقی از موتسارت بوده‌است. جزئیات رابطهٔ بتهوون و موتسارت نامشخص است، و از جمله اینکه آیا آنها واقعاً ملاقات داشته‌اند مشخص نیست. بتهوون در مهٔ ۱۷۸۷، با آگاهی از اینکه مادرش بیمار است، سریعاً به بن بازگشت. مادرش پس از مدت کوتاهی درگذشت، و به دنبال آن، اعتیاد الکلی پدرش عمیق‌تر شد. در نتیجه وی مسئولیت مراقبت از دو برادر کوچکتر خود را به عهده گرفت و پنج سال دیگر در بن اقامت گزید.

او در این سال‌ها به چند نفر معرفی شد که در زندگی‌اش اهمیت داشتند. فرانتس گرهارد وگلر، دانشجوی جوان پزشکی، وی را با خانوادهٔ فان برونینگ[ز] معرفی کرد (یکی از دختران فان برونینگ در نهایت با وگلر ازدواج کرد). بتهوون غالباً از خانهٔ فان برونینگ دیدن می‌کرد، و در آنجا به برخی از کودکان پیانو آموزش می‌داد. همانجا بود که وی با ادبیات آلمانی و کلاسیک آشنا شد. محیط خانوادگی فان برونینگ آرام‌بخش‌تر از خانهٔ خودش بود، که به‌طور فزاینده‌ای زوالِ پدرش در آن حاکم بود. وی همچنین مورد توجه کُنت فردیناند فان والدشتاین[ژ] قرار گرفت که در دورهٔ اقامت بتهوون در بن، به عنوان دوست و پشتیبانِ مالی‌اش محسوب می‌شد.

در سال ۱۷۸۹ پدر بتهوون بالاجبار از خدمت در دربار بازنشسته شد. بتهوون با نوازندگی ویولا در ارکستر دربار، کمک بیشتری در کسب درآمد برای خانواده کرد. او در آنجا با انواع اپرا از جمله سه اپرای موتسارت که این دوره توسط ارکستر دربار اجرا می‌شدند، آشنا شد. وی همچنین با آنتونین رایشا، آهنگساز و نوازندهٔ فلوت و ویولون که تقریباً همسن خودش بود، آشنا شد. رایشا خواهرزادهٔ یوزف رایشا[س] رهبر ارکسترِ دربار بود.

از سال ۱۷۹۰ تا ۱۷۹۲، او تعدادی اثر (که هیچ‌کدام در آن زمان منتشر نشده بودند) را تألیف کرد که نشان دهندهٔ دامنه و بلوغ رو به رشد بتهوون است. موسیقی‌شناسان تمی شبیه به سمفونی سوم را در مجموعه‌ای از واریاسیون‌های نوشته شده در سال ۱۷۹۱ شناسایی کرده‌اند.احتمالاً به توصیهٔ نیفه بود که بتهوون اولین حق‌الزحمه‌های خود را دریافت کرد. مقامات شهرداری در بن مأمور شده بودند که به مناسبت وفات یوزف دوم در سال ۱۷۹۰ و الحاق متعاقبِ آن برای لئوپولد دوم به عنوانِ امپراتوری روم مقدس، قطعهٔ کانتات سفارش دهند. بتهوون دو کانتات (وو ۸۷، وو ۸۸) برای امپراتور ساخت که هرگز در آن زمان اجرا نشدند و تا دههٔ ۱۸۸۰ از بین رفتند. به نظر برامس، این کانتات‌ها به طور مشخصی نمایانگر سبک بتهوون بودند و به عنوان پیام‌آوری از این سبک بودند که موسیقی او را از سنت کلاسیک متمایز می‌کرد.

بتهوون احتمالاً برای اولین بار در اواخر سال ۱۷۹۰ (حدود کریسمس)، هنگامی که یوزف هایدن در راه سفر به لندن در بن توقف کرد، به وی معرفی شد.یک سال و نیم بعد در ژوئیه سال ۱۷۹۲، آنها در هنگام بازگشتِ هایدن از لندن به وین، در زمانی که بتهوون در ارکستر رودوت در گودسبرگ[ش] نوازندگی می‌کرد، در بن دیدار کردند. احتمالاً در آن زمان تمهیداتی برای تحصیل بتهوون نزدِ استاد قدیمی انجام گرفته‌است.

 

۱۸۰۲–۱۷۹۲: وین

نوامبر ۱۷۹۲، بتهوون در پی شایعاتی دربارهٔ جنگ ائتلاف اول، بن را به مقصد وین ترک کرد. او اندکی پس از ورودش فهمید که پدرش درگذشته است. موتسارت نیز اخیراً درگذشته بود. کُنت والدشتاین پشتیبان و حامی مالی بتهوون در بن، در یادداشت خداحافظی خود برای بدرقهٔ او به وین، نوشت: «با تلاش و کوشش بی‌وقفه روحِ موتسارت را از طریق دست‌های هایدن دریافت خواهید کرد». بتهوون طی سال‌های بعدی، به احساسات گستردهٔ افکار عمومی در وین، مبنی بر اینکه او جانشین موتسارت است، با مطالعه روی کارهای آن استاد و نوشتن آثار با طعم کاملاً مشخصِ موتسارتی، به این تشویق‌ها پاسخ داد.

بتهوون که تصمیم نداشت بلافاصله موقعیت خود را به عنوان آهنگساز تثبیت کند، وقت خود را به مطالعه و اجرای موسیقی گذراند. او تحت نظر هایدن آموزش دید، و تلاش کرد بر کنترپوان مسلط شود. وی همچنین نزد ایگناتس شوپانتسیگ به فراگیری ویولون پرداخت. همچنین در اوایل این دوره، به دریافتِ دروس آموزشی گاه‌به‌گاه از آنتونیو سالییری می‌پرداخت که تا درجهٔ اول با سبک و ترکیب آواز ایتالیایی آشنا شود. این رابطه دست کم تا ۱۸۰۲ و احتمالاً تا اواخر سال ۱۸۰۹ ادامه داشت.با عزیمت هایدن به انگلستان در سال ۱۷۹۴، انتظار می‌رفت انتخاب بتهوون، بازگشت به خانهٔ خود در بن باشد. ولی او در عوض تصمیم گرفت که در وین بماند و آموزش خود را در کنار یوهان آلبرشتس‌برگر و سایر معلمان ادامه دهد. در هر صورت تا این زمان باید برای کارفرمای او روشن شده باشد که بن نیز مانند اکتبر ۱۷۹۴ توسط فرانسوی‌ها سقوط خواهد کرد، و به‌طور یقین برای بتهوون که هیچگونه دستمزدی دریافت نمی‌کرد، ضرورت و الزامی برای بازگشت نبود. با این حال، تعدادی از اشراف وین توانایی او را به رسمیت شناختند و از وی حمایت مالی نیز کردند، از جمله شاهزاده جوزف فرانتس فون لوبکوویتس[ض]، کارل آلویس، شاهزاده لیخنوفسکی[ط] و بارون گتفرید فان سویتن.[ظ]

تا سال ۱۷۹۳، وی به عنوان بداهه‌نواز در تالارهای تأسیس شده توسط اشراف نوازندگی می‌کرد، و اغلب آثار یوهان سباستیان باخ، شامل پرلودها و فوگ‌های کلاویه خوش‌آهنگ را اجرا می‌کرد. دوست وی نیکولاس سیمروک[ع] شروع به انتشار آثار او کرده بود. اعتقاد بر این است که اولین آثار انتشاریافته از او مجموعه‌ای از واریاسیون‌ها است (وو ۶۶). تا سال ۱۷۹۳، او شهرت خود را در وین به عنوان یک نوازندهٔ چیره‌دست پیانو تثبیت کرده بود، اما ظاهراً از انتشار آثارش خودداری می‌کرد تا بتواند با ظهورِ نهایی آنها، تأثیرگذاری بیشتری داشته باشد.در مارس ۱۷۹۵، اولین اجرای عمومی بتهوون در وین انجام گرفت، کنسرتی که در آن برای نخستین بار یکی از کنسرتو پیانوهای خود را اجرا کرد. مشخص نیست که آیا این کنسرتو پیانو شماره ۱ بوده یا کنسرتو پیانو شماره ۲؛ مدارک مستند نامشخص است و هر دو کنسرتو در وضعیت تقریباً مشابهی قرار داشتند (که برای چندین سال کامل نبودند و منتشر نشده بودند).اندکی پس از این اجرا، او اولین آهنگ‌هایی را که با اپوس شماره‌بندی کرد، شامل سه تریوی پیانو (اپوس ۱)، منتشر کرد. او این آثار را به حامی خود شاهزاده لیخنوفسکی اهدا کرد و از موفقیت مالی این آثار سود بسیاری نصیبش شد که تقریباً برای تأمین هزینه‌های زندگی یک سالِ او کافی بود.

بتهوون شش کوارتت زهی اول خود را (اپوس ۱۸) بین سالهای ۱۷۹۸ و ۱۸۰۰ (به سفارش و اهدا شده به شاهزاده لوبکوویتس) ساخت و در سال ۱۸۰۱ منتشر کرد. اجرای اولیه در سال‌های ۱۸۰۰ و ۱۸۰۳، با نخستین سمفونی‌های اول و دوم همراه بود. وی به عنوان یکی از مهمترین نسلِ آهنگسازان جوانِ کشور، پس از هایدن و موتسارت شناخته شد. او همچنان به نوشتن در فرم‌های دیگر ادامه داد. سونات‌های پیانویی را که ساخت، مانند «پاتِتیک، اپوس ۱۳»، به‌طور گسترده‌ای شناخته شد، چنان‌که باری کوپر[ف] آن را «از نظر قدرت شخصیت، عمق احساسات، سطح اصالت و مهارت در موتیف و تنالیته، فراتر از آثار قبلی» بتهوون توصیف کرد.[۳۴] وی همچنین «سپتت، اپوس ۲۰» خود را در سال ۱۷۹۹ به‌پایان برد که یکی از آثار محبوبِ او در طول عمرش بود.

در دوم آوریل ۱۸۰۰، بتهوون برای نخستین بار سمفونی اول خود را در سالن بورگ‌تئاتر، همراه با رپرتوار گسترده‌ای از آثار هایدن و موتسارت، و نیز یک سپتت و یکی از کنسرتوهای پیانو (سه اثر بعدی همه منتشر نشده‌اند) به اجرا گذاشت. مجلهٔ آلمانی روزنامه عمومی موسیقی[ق]، این کنسرتو را «جالب‌ترین کنسرتو با مدت زمانی طولانی» توصیف کرده بود. این کنسرتو بدون اشکال هم نبود، یکی از انتقادات این بود که «نوازندگان به خود زحمت ندادند که به تکنواز توجه کنند».[۳۶]

موتسارت و هایدن تأثیرگذاری غیرقابل انکاری در کار بتهوون داشتند. به عنوان مثال گفته می‌شود که کوئینتت برای پیانو و سازهای بادی بتهوون شباهت بسیار خوبی با کوئینتت برای پیانو و سازهای بادی موتسارت با همان تنظیمات دارد،[۳۷] اما ملودی‌های بتهوون، بسط و گسترش موسیقی، استفاده از مدولاسیون، بافت و توصیفِ احساسات، و همهٔ این روش‌ها، سبکِ او را از موتسارت جدا کرده و تأثیر برخی از کارهای اولیهٔ خودش را که برای اولین بار منتشر شده بود، افزایش داد.[۳۵] در اواخر سال ۱۸۰۰، بتهوون و آثار قبلی‌اش مورد توجه حامیانِ بتهوون و ناشران موسیقی قرار گرفت.[۳۸]

بتهوون در ماه مه ۱۷۹۹، به دخترانِ آنا برونسویک[ک](کُنتس مجارستان) پیانو آموزش می‌داد. در این مدت، او عاشق دختر کوچکتر شد که یوزفینه نام داشت. پس از آن نیز بتهوون به آموزش موسیقی ادامه داد. از جمله، از سال ۱۸۰۱ تا ۱۸۰۵، فردیناند ریس را آموزش داد که بعداً به آهنگساز تبدیل شد و بتهوون در مورد روابط‌شان خاطرات نوشت. همچنین کارل چرنی جوان، که بعد از آن معلم موسیقی مشهوری شد، از سال ۱۸۰۱ تا ۱۸۰۳ با بتهوون تحصیل کرد. در اواخر سال ۱۸۰۱، بتهوون از طریق خانوادهٔ برونسویک با یک کُنتسِ جوان به‌نام جولیتا گویچاردی آشنا شد. وی نوامبر ۱۸۰۱، در نامه‌ای به دوست خود فرانتس گرهارد وگلر، از عشق خود به «جولی» نوشت اما اضافه کرد که اختلاف طبقاتی را مانع از این می‌داند که موضوع را دنبال کند. وی بعدها سونات پیانو شماره ۱۴ را به جولی اهدا کرد که امروزه معمولاً با نام «سونات مهتاب» شناخته می‌شود.[۳۹]

در بهار سال ۱۸۰۱، بتهوون ساخت یک باله به نام آفریدگان پرومتئوس[گ] را به‌پایان رساند. این اثر در سال‌های ۱۸۰۱ و ۱۸۰۲ بارها اجرا شد، و بتهوون با عجله به انتشار یک تنظیم جدید از آن برای پیانو پرداخت تا از محبوبیت اولیهٔ این اثر بیشترین بهره را ببرد.[۴۰] در بهار سال ۱۸۰۲، او سمفونی شماره ۲ را تکمیل کرد و برای اجرا در کنسرتی در نظر گرفت که لغو شد. این اثر بعداً در روز پنجم آوریل ۱۸۰۳ در تئاتر ان د وین[ل] برای نخستین بار به اجرا درآمد. بتهوون در آن زمان در این تئاتر به عنوان آهنگساز ساکن بود. در آن کنسرت، علاوه بر سمفوین شماره ۲، کنسرتو پیانو شمارهٔ ۳ و قطعهٔ اوراتوریوی مسیح بر کوه زیتون[م] نیز اجرا شدند. واکنش‌ها به این اجرا متفاوت بود اما کنسرت از نظر مالی موفقیت داشت تا جایی که بتهوون توانست بهایی سه برابرِ هزینهٔ یک بلیط معمولی را برای بلیط‌های آن مطالبه کند.[۴۱]

روابط تجاری بتهوون با ناشران نیز در سال ۱۸۰۲ بهتر شد. در این دوره برادرش کاسپار که پیش از این به‌طور اتفاقی به او کمک کرده بود، شروع به ایفای نقش یک بزرگتر در مدیریت امورِ وی کرد. کاسپار علاوه بر مذاکره در مورد قیمت‌های بالاتر برای آثاری که بتهوون اخیراً ساخته بود، فروش برخی از آهنگ‌های منتشر نشدهٔ قبلی وی را نیز آغاز کرد و بتهوون را (بر خلاف میلش) تشویق کرد که نسخه‌هایی از آثار محبوب خود را برای سایر سازهای ترکیبی تنظیم کند. بتهوون به این درخواست‌ها پاسخ مثبت داد، زیرا او نتوانست مانع از فعالیت ناشران دیگر برای انجام تنظیم‌های مشابهِ آثار او شود.[۴۲]

 

۱۸۱۲–۱۸۰۲: دورهٔ «قهرمانانه»

اوایل سال ۱۸۰۱، بتهوون در نامه‌هایی برای دوستانش، راجع به علائم و مشکلاتی نوشت که هم در زندگی حرفه‌ای او و هم در زندگی اجتماعی‌اش برایش مشکل ایجاد کرده بودند (گرچه احتمالاً برخی از نزدیکانش قبلاً از این مشکلات آگاه بودند). مشکل آن بود که بتهوون از چند سال پیش دچار نزول تدریجیِ شنوایی شده بود که با شکل شدیدی از وزوز گوش همراه بود.[۴۳]

او به توصیهٔ پزشک خود از آوریل تا اکتبر ۱۸۰۲ به یک شهر کوچکِ اتریش هایلیگنشتاد[و]، در خارج از وین، سفر کرد تا تلاش کند خود را با شرایط جدید وفق دهد. در آنجا او تصمیم گرفت که نامه‌ای به برادران خود بنویسد که بعدها به وصیت‌نامه هایلیگنشتات معروف شد. در این نامه، وی به وضوح افکار خودکشی و تصمیم به متوقف‌کردنِ زندگی خود را به دلیل ناشنوایی ثبت کرده‌است.[۴۴] کم‌شنوایی او مانعی برای آهنگ‌سازی‌اش نشد، اما نوازندگی در کنسرت‌ها، که یک منبع درآمد سودآور برای او بود، به‌طور فزاینده‌ای برایش دشوار شده بود. پس از تلاش ناموفق در سال ۱۸۱۱ برای اجرای کنسرتو پیانو شماره ۵، که شرح آن در خاطرات کارل چرنی نوشته شده‌است، بتهوون دیگر در ملاء عام موسیقی اجرا نکرد، تا اینکه رهبری اولین اجرای سمفونی نهم در سال ۱۸۲۴ را به عهده گرفت که این امر مشکلاتی در علامت‌دادنِ وی به نوازندگان ایجاد کرد و باعث نگرانی رهبر دیگر این ارکستر، میخائیل اوملاوف[ه] شد.[۴۵]

بازگشت بتهوون به وین از هایلیگنشتاد، با تغییر در سبک موسیقی او همراه شد و این زمان به عنوان آغاز «دورهٔ میانی» زندگی‌اش در نظر گرفته می‌شود که به نام «دورهٔ قهرمانانه» نیز شناخته شده‌است. طبق روایت کارل چرنی، بتهوون در این دوره گفته بود: «من از کارهایی که تاکنون انجام داده‌ام راضی نیستم. از این پس قصد دارم راهی جدید را طی کنم».[۴۶] اولین کار بزرگ وی در استفاده از این سبک جدید، سمفونی سوم در می بمل ماژور، معروف به اِروئیکا[ی] بود. این اثر که طولانی‌تر و بزرگتر از هر سمفونی قبل از آن بود، در اوایل سال ۱۸۰۵ به اجرا درآمد و با استقبال کمی روبرو شد. تعدادی از شنوندگان به طولانی‌بودن آن اعتراض کردند یا ساختار آن را اشتباه درک می‌کردند، در حالی که برخی دیگر آن را شاهکار می‌دانستند.[۴۷]

بعضی از آثار دوره میانیِ بتهوون متأثر از هایدن و موتسارت بوده‌است. سمفونی شماره ۸، کوارتت‌های رازوموفسکی،[اا] اپوس ۵۹، سونات پیانو شماره ۲۱، سونات پیانو شماره ۲۳، مسیح بر کوه زیتون، کنسرتو ویولون، اپرای فیدلیو و بسیاری از آثار دیگر، تحت تأثیرِ این دو آهنگساز بوده‌است.[۴۸]

در این دوره، بتهوون از چاپ و اجرای کارهایش، اجراهای خصوصی برای طرفدارانش، و انتشار نسخه‌هایی از آثارش که برای یک دورهٔ انحصاری قبل از انتشار عمومی آماده می‌شدند، کسب درآمد می‌کرد. برخی از حامیان اولیهٔ وی، از جمله شاهزاده لوبکوویتس و شاهزاده لیخنوفسکی، علاوه بر راه‌اندازی کارها و خریدن آثار منتشر شده، به وی دستمزد سالیانه نیز پرداخت می‌کردند.[۴۹] شاید مهمترین حامی اشرافی وی، آرشیدوک رودولف جوانترین فرزندِ امپراتور لئوپولد دوم بود که در سال ۱۸۰۳ یا ۱۸۰۴ شروع به آموختن پیانو و آهنگسازی نزد وی کرد. بتهوون و این کاردینال اتریشی با هم دوست شدند و ملاقات‌های آنها تا سال ۱۸۲۴ ادامه داشت.[۵۰] بتهوون ۱۴ اثر خود از جمله «تریو پیانو، اپوس ۹۷» موسوم به تریوی آرشیدوک (۱۸۱۱) و میسا سولمنیس (۱۸۲۳) را به رودولف اهدا کرد.

در اوایل سال ۱۸۰۴، با تغییر مدیریت در تئاتر ان د وین، اقامت بتهوون در آن مکان پایان یافت و او مجبور شد به همراه دوستش استفان فان برونینگ[اب] به‌طور موقت به حومهٔ وین سفر کند. این سفر برای مدت زمانی موجب کُندیِ کار بر روی اپرای فیدلیو شد که بزرگترین کار او محسوب می‌شد. اجرای این اثر مجدداً توسط ادارهٔ سانسور اتریش به تأخیر افتاد و سرانجام در نوامبر ۱۸۰۵ در خانه‌هایی که به دلیل جنگ ائتلاف سوم و اِشغال شهر توسط فرانسه تقریباً خالی از سکنه بودند، اجرا شد. این کنسرت یک شکست اقتصادی محسوب شد، و آن نسخهٔ فیدلیو نیز یک شکست اساسی بود و بتهوون شروع به تجدیدنظر در آن کرد.[۵۱]

در پاییز سال ۱۸۰۸، پس از رد تقاضا برای یک شغل در تئاتر سلطنتی، وی پیشنهادی را از برادرِ ناپلئون بناپارت، جروم بناپارت[اپ]، و سپس پادشاهی وستفالیا دریافت کرد، تا بتواند دستمزد خوبی دریافت کند. سِمَت او به عنوان کاپل‌مایستر در دربارِ کاسل بود. برای ترغیب بتهوون به ماندن در وین، شاهزاده کینسکی[ات]، آرشیدوک رودولف و شاهزاده جوزف فرانتس فون لوبکوویتس به نیابت از دوستانِ آهنگساز، قول دادند که مُستمری ۴۰۰۰ فلورین در سال را به او پرداخت کنند. اما تنها آرشیدوک رودولف سهم خود را از این حقوق در تاریخ توافق شده پرداخت کرد.[۵۲] کینسکی که بلافاصله به نظام وظیفه فراخوانده شده بود، کمکی نکرد و کمی بعدتر به دنبال سقوط از روی اسبش درگذشت.[۵۳] لوبکوویتس در سپتامبر ۱۸۱۱ به علت بی‌ثباتیِ ارزش پول اتریش، ورشکست شد و پرداخت خود را متوقف کرد و هیچ جانشینی هم برای ادامهٔ حمایت پیدا نشد. بتهوون پس از ۱۸۱۵، بیشتر به فروش حقِ تألیف آثارِ خود و مقدار اندکی مستمری، متکی شد.[۵۴]

در ماه مه ۱۸۰۹، هنگامی که نیروهای نظامی، وین را به توپ بسته بودند، به گفته فردیناند ریس، بتهوون بسیار نگران این بود که این سروصدا آنچه را که از شنوایی او باقی مانده بود نابود کند، به‌همین جهت در زیرزمین خانهٔ برادرش پنهان می‌شد و گوش‌هایش را با بالش می‌پوشانید.[۵۵]

آثار دوران میانیِ بتهوون جایگاه او را به عنوان یک استاد تثبیت کرد. سال ۱۸۱۰، در یک بررسی از کارهای وی که توسط ارنست هوفمان انجام گرفت، همراه با هایدن و موتسارت از او به عنوان یکی از سه آهنگساز بزرگِ موسیقی رمانتیک یاد شد. هوفمان سمفونی شماره ۵ بتهوون را «یکی از مهمترین آثار عصر» نامید.[۵۶]

در بهار ۱۸۱۱ وی به شدت دچار بیماری، سردرد و تب شدید شد. به توصیهٔ پزشک، شش هفته را در آبگرم شهر تپلیتسه در بوهم گذراند. زمستانِ بعدی نیز که مشغول کار روی سمفونی هفتم بود، دوباره بیمار شد و پزشک وی دستور داد تابستان سال ۱۸۱۲ را در آبگرم تپلیتسه بگذراند.[۵۷] مسلم شده‌است که او هنگام اقامت در تپلیتسه، اقدام به نوشتن نامه‌ای عاشقانه با عنوانِ معشوقهٔ جاودانی[اث] نموده‌است.[۵۸] هویت گیرندهٔ نامه مدتی طولانی مورد بحث بوده‌است و برخی از حدس‌ها در مورد آن شامل ترزه مالفاتی، یوزفینه برونسویک، آنا ماریا آوردی[اج] و آنتونی برنتانو[اچ] می‌شوند.[۵۹]

بتهوون در تپلیتسه با گوته که مایل بود با او آشنا شود، ملاقات کرد. این دیدار خوشایند هیچ‌کدام از دو طرف نبود. بتهوون نبوغ او را تحسین می‌کرد ولی گوته اخلاق تند و رفتار بتهوون را نمی‌پسندید.[۶۰] گوته هیچ‌گاه دربارهٔ آثار بتهوون اظهار نظر نکرد و در عین حال مخالفتی هم از خود بروز نداد. وی اعتقاد داشت که موسیقی بتهوون هیجان زیادی دارد و ممکن است آرامش او را که طی سالیان دراز و با رنج به دست آورده بود، برهم زند. مندلسون می‌نویسد:[۶۱]

گوته ابتدا نمی‌خواست که اثری از بتهوون بشنود، اما بالاخره مجبور شد که به آن تن دردهد و موومان اول سمفونی شماره پنج را بشنود. این آهنگ به شدت در او تاثیر کرد ولی گوته نمی‌خواست که هیجانش نمایان شود و گفت: «این آهنگ هیچ تاثیری ندارد جز اینکه فقط شخص را به تعجب می‌اندازد» اگر چه کمی بعد گفت: «این آهنگ پرعظمت و شگف‌انگیز بود، گویی تمام بنای ساختمان می‌خواست فرو بریزد».

بتهوون بر خلاف گوته هیچگاه در خدمت اشراف وین نبود و بر این اعتقاد بود که «هنرمندان به‌اندازهٔ اشراف قابل احترام‌اند». در یکی از روزهای ملاقاتِ گوته با بتهوون در سال ۱۸۱۲، چنین نقل می‌کنند: «روزی گوته و بتهوون در کوچه‌های ویَن در حال قدم‌زدن بودند. جمعی از اشراف‌زادگان ویَنی از مقابل آن دو در حال عبور از همان کوچه بودند. گوته به بتهوون اشاره می‌کند که بهتر است کناری بروند و به اشراف‌زادگان اجازهٔ عبور دهند. بتهوون با عصبانیت می‌گوید که «ارزش هنرمند بیشتر از اشراف است. آن‌ها باید کنار روند و به‌ما احترام بگذارند». گوته بتهوون را رها می‌کند و در گوشه‌ای منتظر می‌ماند تا اشراف‌زادگان عبور کنند. کلاهش را نیز به نشانهٔ احترام برمی‌دارد و گردنش را نیز خم می‌کند. بتهوون با همان آهنگ به راهش ادامه می‌دهد. اشراف‌زادگان با دیدن بتهوون کنار می‌روند و راه را برای عبور وی باز کرده و به وی ادای احترام می‌کنند. بتهوون هم از میان آن‌ها عبور می‌کند و فقط کلاهش را به نشانهٔ احترام کمی با دست بالا می‌بَرد. در انتهای دیگرِ کوچه منتظر گوته می‌شود تا پس از عبورِ اشراف‌زاده‌ها به وی بپیوندد».[۶۲]

او در اواخر اکتبر سال ۱۸۱۲، با برادرش «نیکولاوس یوهان» دیدار کرد. وی آرزو داشت که یوهان به زندگی مشترک با ترزه اوبرمایر[اخ]، زنی که قبلاً فرزند نامشروع داشته، پایان دهد. ولی قادر به متقاعدکردنِ یوهان برای پایان‌دادن به این روابط نبود و از مقامات محلی و مذهبی درخواست وساطت کرد. اما سرانجام یوهان و ترزه در ۹ نوامبر با هم ازدواج کردند.[۶۳]

۱۸۲۲–۱۸۱۳

اوایل سال ۱۸۱۳، ظاهراً بتهوون دورهٔ عاطفی سختی را پشت سر گذاشت و فعالیت آهنگسازی او کاهش یافت. ظاهرِ شخصی وی از نظر نظم و ظرافت و رفتارهای عمومی در بین مردم (به‌خصوص هنگام صَرفِ غذا) تخریب شد. همزمان او از برادرش (که از بیماری سل رنج می‌برد) و خانواده‌اش مراقبت می‌کرد، و اظهار می‌کرد که زحمت و هزینهٔ این کار او را بی‌پناه گذاشته‌است.[۶۴]

در ژوئن ۱۸۱۳، پس از ایجاد ائتلافی توسط نیروهای تحت رهبری آرتور ولزلی و خبری مبنی بر شکست نیروهای ناپلئون در شهر بیتوریا، بتهوون تحریک شد تا سمفونی نبردِ معروف به پیروزی ولینگتون[اذ] را بنویسد. این اثر نخستین بار در ۸ دسامبر به همراه هفتمین سمفونیِ وی در یک کنسرت خیریه برای قربانیان جنگ اجرا شد. اجرای این اثر مورد استقبال قرار گرفت و محبوب شد، که احتمالاً به دلیل برنامهٔ سرگرم‌کننده و ساده‌ای بود که برای این کنسرت به کار بست. این برنامه اجراهای مکرری در کنسرت‌های ژانویه و فوریه ۱۸۱۴ داشت. محبوبیت تجدید شدهٔ بتهوون منجر به تقاضای احیای اپرای فیدلیو شد، که سومین نسخهٔ اصلاح شدهٔ آن در افتتاحیهٔ ژوئیه، با استقبال خوبی روبرو شد.[۶۴]

در تابستان ۱۸۱۴، بتهوون برای اولین بار و پس از پنج سال کم‌کاری، یک سونات پیانو (شمارهٔ ۲۷، اپوس ۹۰) را آهنگسازی کرد. این اثر به سبک قابل توجهی نسبت به سونات‌های قبلی او رمانتیک بود. وی که مانند بسیاری از آهنگسازان آن دوره، آثاری با مضمونِ وطن‌پرستانه می‌ساخت، این قطعات را برای سرگرمی سران دولت و دیپلمات‌هایی ساخت که در کنگره وین — که از نوامبر ۱۸۱۴ فعالیت آن آغاز شده بود — شرکت داشتند. از آثار بتهوون با مضمونِ وطن‌پرستانه در این دوره می‌توان به دو مجموعهٔ قطعات که اولین آن با نام به عزیزان دور، اپوس ۹۸[ار] و دومین مجموعه با نام امیدواری، اپوس ۹۴[از] (۱۸۱۵) اشاره کرد. تنظیم مجددِ مجموعۀ قطعات دوم در مقایسه با اولین تنظیم آن در سال ۱۸۰۵ (هدیه‌ای برای یوزفینه برونسویک)، برتری فوق‌العاده‌ای داشت.[۶۴][۶۵]

بین سالهای ۱۸۱۵ و ۱۸۱۷ کارایی بتهوون دوباره کاهش یافت.[۶۶] خود او بخشی از این توقف را ناشی از یک بیماری طولانی مدت (که او آن را «تب التهابی» نام نهاده بود) می‌دانست که از اکتبر ۱۸۱۶ شروع شد و بیش از یک سال ادامه داشت.[۶۷] زندگی‌نامه‌نویسان دلایل مختلف دیگری را نیز مطرح کرده‌اند که در کاهشِ فعالیت وی نقش داشته‌است، از جملهٔ آنها علاقه‌های او را به عشق و سیاست‌های سانسورِ سختِ دولت اتریش می‌دانستند. بیماری و مرگ برادرش کاسپار در اثر بیماری سل نیز ممکن است در این دورهٔ کم‌کاری نقش داشته باشد. همچنین در مدتی که کاسپار بیمار شده بود، بتهوون برای مراقبت از وی در سال ۱۸۱۵، متحمل هزینه زیادی شد و نتوانست برای مراقبت از خودش هزینه‌ای داشته باشد.[۶۸]

پس از درگذشت کاسپار در ۱۵ نوامبر ۱۸۱۵، بتهوون بلافاصله وارد یک درگیری حقوقی طولانی با همسر کاسپار، یوهانا فان بتهوون، شد که موضوع آن گرفتنِ سرپرستی کارل، فرزند کاسپار و یوهانا، پس از نه سالگی بود. بتهوون یوهانا را به دلیل مدیریت مالی و اخلاقی جزو والدین ناسالم قلمداد می‌کرد (او قبل از ازدواج با کاسپار، دارای یک فرزند نامشروع بود و محکومیت کیفری سرقت نیز داشت) و پیشتر موافقت کاسپار را برای حضانت تنها پسرش جلب کرده بود. نهایتاً بر اساس یک نوشته شبیه وصیت‌نامه از کاسپار که دیر به‌دست آمده بود، باعث شد سرپرستی مشترک را به وی و یوهانا بدهند.[۶۸] در حالی که بتهوون موفق شد خواهر و برادرش را در فوریه ۱۸۱۶ از حضانت خارج کند، پروندهٔ برادرزاده‌اش تا سال ۱۸۲۰ به‌طور کامل حل نشده بود، و او غالباً به دنبال دادخواهی و دیدار با کارل، ابتدا در یک مدرسهٔ غیرانتفاعی و سپس در بهزیستی بود.[۶۹]

بتهوون عشق و علاقهٔ شدیدی به برادرزاده‌اش کارل داشت و در این راه از هیچ کوشش و فداکاری دریغ نمی‌کرد، به همین خاطر متحمل رنج و سختی‌های زیادی شد. خود وی می‌نویسد:[۷۰]

ای خدای من! ای مدافع و نگه‌دار من! ای تنها پناه من! تو از اعماق دلم باخبری و تو می‌دانی چقدر از کسانی که بر سرِ «کارل» من، گنجینهٔ گران‌بهای من، با من نزاع و کشمکش می‌کنند رنج می‌برم. ای وجودی که نمی‌دانم ترا چگونه بنامم. فریاد مرا بشنو و خواهش سوزان این بدبخت‌ترین مخلوقات خود را برآور.

در اوایل سال ۱۸۱۸ سلامتی وی مقداری بهبود یافته بود، و برادرزادهٔ وی در ژانویهٔ همان سال به او ملحق شد. شنوایی‌اش بدتر از قبل شده بود تا جایی که مکالمه نیز برایش دشوار شد و برای مکالمه نیاز به استفاده از دفترچهٔ یادداشت داشت. همزمان، مدیریت خانواده نیز تا حدودی بهبود یافته بود. نانت اشترایشر[اس]، که در طولِ بیماریِ بتهوون از او مراقبت کرده بود، همچنان به حمایت خود ادامه داد.[۷۱] بازدهیِ موسیقی او در سال ۱۸۱۸ هنوز هم تا حدودی کاهش یافته بود، اما کماکان آثار و آهنگ‌هایی ساخت، از جمله سونات پیانو شماره ۲۹،[۷۲] و همچنین طرح‌هایی برای دو سمفونی، که سرانجام در حماسه نهم تجلی یافت.[۷۳]

در سال ۱۸۱۸، او مجدداً گرفتار درگیری‌های حقوقی پیرامون کارل شد. سیستم قضاییِ اتریش دارای یک قانون عرفی[اش] برای دادگاه نجیب‌زادگان و بسیاری از دادگاه‌های دیگر برای غیر اشراف‌زاده‌ها بود که از جمله آنها می‌توان به دادگاه مدنیِ دادستانی وین اشاره کرد. بتهوون علی‌رغم ارائهٔ شواهد به دادگاه نجیب‌زادگان، نتوانست اشراف‌زادگیِ کارل را ثابت کند و به تبعِ آن، در ۱۸ دسامبر ۱۸۱۸ این پرونده به دادگاهی مدنی منتقل شد، و در آنجا وی حق حضانت خود را از دست داد.[۶۹] او سپس درخواست تجدید نظر داد و سرپرستی مجدد را به‌دست آورد.[۷۴] در طولِ سالهای بعد، بتهوون به‌طور مکرر در زندگی برادرزادهٔ خود دخالت می‌کرد، کاری که کارل احساس می‌کرد رفتاری مغرورانه است.[۷۵]

بتهوون بعدها کارل را شایستهٔ عشق و محبت خود ندانست و در نامه‌ای به او نوشت: «… اگر باید یکبار دیگر هم مزد رنج‌های من، حق‌ناشناسی و ناسپاسی باشد، بسیار خوب. اگر بنا هست که رشتهٔ ارتباط ما گسیخته شود، چنین باشد! تمام مردمِ بی‌طرف وقتی از این ماجرا باخبر شوند، از تو نفرت خواهند داشت …». نامه‌های بتهوون به کارل، دردناک و غم‌انگیز است و در شکلی ساده‌تر و تاثیرگذارتر، شبیه نامه‌های میکل‌آنژ به برادرانش است.[۷۶] بتهوون آرزو داشت و سعی می‌کرد برادرزاده‌اش تحصیلات عالیه داشته باشد یا تاجری معروف شود، اما در این راه ناکام ماند و کارل بیشترِ وقت خود را در قمارخانه‌ها می‌گذراند و از دیگران پول قرض می‌گرفت.[۷۷] بتهوون در نامه‌ای دیگر به او می‌نویسد: «… برای شخص فاسدی چون تو ضرری نخواهد داشت که بکوشی ساده و با حقیقت باشی، دل من از رفتار مزورانه‌ای که با من داشته‌ای رنج‌ها برده‌است و به آسانی نمی‌توان از یاد برد…». با این حال مهر و محبت او به کارل باعث می‌شود که او را ببخشد و برایش بنویسد: «… پسر عزیزم! دیگر یک کلمه حرف هم لازم نیست، به آغوش من بازگرد، دیگر هیچ حرف تندی از من نخواهی شنید …».[۷۸] در اظهاراتی که به کارل نسبت داده شده‌است گفته‌است: «من خراب و فاسد شده‌ام، عمویم می‌خواست بهترین باشم». و سرانجام کارل در تابستان ۱۸۲۶ تصمیم گرفت با شلیک گلوله‌ای به مغز خود، زندگی‌اش را پایان دهد، اما وی از این حادثه جانِ سالم به‌در برد ولی بتهوون را تا آستانهٔ مرگ از غصه به پیش برد. رفتار کارل در مرگ بتهوون بی‌تأثیر نبود و کسی که بتهوون آرزو داشت هنگام مرگ در بالین او باشد و چشم‌های او را ببندد، حضور نداشت و آن کسی نبود که بتهوون «پسرم» می‌نامید.[۷۹]

بتهوون در سال ۱۸۱۹، کار بر روی واریاسیون‌های دیابلی و میسا سولمنیس را شروع کرد و در طی سال‌های بعد سونات‌ها و باگاتل‌های پیانو را برای برآوردنِ مطالباتِ ناشران و رفع نیاز مالی خودش آهنگسازی کرد. وی دوباره در سال ۱۸۲۱ برای مدت طولانی بیمار شد و تحویلِ قطعهٔ «میسا سولمنیس» را در سال ۱۸۲۳، سه سال پس از موعد مقرر به اتمام رساند. در حدود سال ۱۸۲۲، برادرش یوهان شروع به کمک به وی در امور تجارت کرد، از جمله وام‌هایی در مقابلِ مالکیتِ برخی از آثار به او پرداخت کرد.[۸۰]

۱۸۲۷–۱۸۲۲

در سال ۱۸۲۲، دریافتِ دو حق‌الزحمه، چشم‌انداز مالیِ بتهوون را بهبود بخشید. انجمن فیلارمونیک سلطنتی[اط] در لندن پیش پرداختی برای سمفونی ارائه داد و شاهزاده نیکلاس گولیتسین[اظ] از سن پترزبورگ پیشنهاد داد دستمزدِ بتهوون برای سه کوارتت زهی را بپردازد. این اولین حق‌الزحمه برای تحققِ سمفونی نهم بود که نخستین بار به همراه «میسا سولمنیس» در ۷ مه ۱۸۲۴ در سالن تئاترِ کِرْنْتْنِرتور[اع] وین اجرا شد، که باعث تحسین فراوان «روزنامه عمومی موسیقی» (چاپ آلمان) شد. این روزنامه نوشت که این اثر «نبوغی وصف ناشدنی از دنیای جدید را به ما نشان داد». کارل چرنی نوشت که در این سمفونی «نفسی تازه، سرشار از جنب و جوش و نیروی جوانی دمیده شده‌است» و این که «همان اندازه قدرت، نوآوری و زیبایی در آن هست که در دیگر آثار این مرد اصیل وجود دارد، اگرچه او یقیناً گاهی اوقات چنان موسیقی را نوشته که کلاه‌گیس‌داران قدیمی سرِخود را تکان دهند». بر خلاف کنسرت‌های قبلی که پرسودتر بود، از این کنسرت پول زیادی به دست نیامد، زیرا هزینه‌های اجرای آن به‌طور قابل توجهی بیشتر بود.[۸۱] دومین کنسرت در تاریخ ۲۴ مه برگزار شد و اگرچه تهیه‌کنندهٔ آن، حداقلِ هزینه را برای بتهوون تضمین کرد، اما از این کنسرت موفقیتی حاصل نشد. برادرزاده‌اش کارل گفته که دلیل این عدم موفقیت آن بود که «بسیاری از افراد (قبلاً) از کشور رفته بودند». این آخرین کنسرت عمومی بتهوون بود.[۸۲]

در سال ۱۸۲۵، نُه سمفونی او در یک دوره برای اولین بار توسط ارکستر گواندهاوس لایپزیک تحت رهبری یوهان فیلیپ کریستیان شولتز اجرا شد. این دورهٔ کنسرت در سال ۱۸۲۶ بار دیگر تکرار شد.[۸۳][۸۴]

سپس بتهوون به نوشتن کوارتت‌های زهی برای شاهزاده نیکلاس گولیتسین روی آورد. این مجموعه از کوارتت‌ها، معروف به آخرین کوارتت‌ها، فراتر از چیزی بود که در آن زمان نوازندگان یا شنوندگان انتظار داشتند. آهنگساز لویی اشپور، آنها را «غیرقابل کشف» و «وحشتِ اصلاح نشدنی» نامید. نظرها پس از اولین استقبالِ مبهم، بسیار تغییر کرد. فرم‌ها و ایده‌های این اثر الهام‌بخشِ آهنگسازانی چون ریشارد واگنر و بلا بارتوک شد که بعداً به این سبک ادامه دادند. از «آخرین کوارتت‌ها»، چهاردهمین کوارتت (در دو دیز مینور، اپوس ۱۳۱)، مورد علاقهٔ بتهوون و گزینهٔ اول او بود؛ وی این اثر را به عنوان کاملترین اثر مجردِ خود ارزیابی می‌کرد.[۸۵] آخرین آرزوی موسیقایی شوبرت شنیدن «کوارتت اپوس ۱۳۱» بود؛ که در ۱۴ نوامبر ۱۸۲۸، پنج روز قبل از مرگ بتهوون انجام داد.[۸۶]

بتهوون «آخرین کوارتت‌ها» را هنگام ناخوشی نوشت. در آوریل ۱۸۲۵ او در بستر افتاد و حدود یک ماه بیمار بود. این بیماری یا به عبارت دقیق‌تر پس از بهبودی از این بیماری، باعث شد به یاد آورد که موومان نیمه‌تمام و آهستهٔ کوارتت پانزدهم را باید به خوبی تکمیل و به اتمام برساند، او این قسمت را «شکرگزاری مقدس» به الوهیت خواند.[۸۷] وی در ادامهٔ تکمیلِ کوارتت‌هایی را که اکنون شماره آنها سیزدهم، چهاردهم و شانزدهم نامیده می‌شود، به‌پایان رساند. آخرین کاری که بتهوون تمام کرد، موومان نهاییِ کوارتت سیزدهم بود که برایش یک قطعهٔ جایگزین به جای قسمت دشوارِ فوگ بزرگ نوشت.[۸۸] اندکی پس از آن، در دسامبر سال ۱۸۲۶، بیماری وی دوباره شدت یافت و با استفراغ و اسهال همراه شد.[۸۹][۹۰]

در ۳۱ ژوئیه ۱۸۲۶، برادرزادهٔ بتهوون که پس از شلیک به خود جهتِ خودکشی، زنده مانده و در خانهٔ مادرش بهبود یافته بود، با بتهوون آشتی کرد، اما کارل اصرار داشت به ارتش بپیوندد و آخرین دیدارش با بتهوون، ژانویه سال ۱۸۲۷ بود.[۹۱]

بیماری و مرگ

در اواخرِ پاییز ۱۸۲۶، بتهوون در راه بازگشت از سفری از ییلاق‌های اطرافِ وین، به‌شدت دچار سرماخوردگی و سینه‌پهلو شد و در منزلش بستری گردید. برادرزاده‌اش را در پیِ طبیب فرستادند اما نقل می‌شود که وی این مأموریت را فراموش کرده و پس از دو روز به یاد می‌آورد که چه کاری داشته‌است.[۹۳] بتهوون در هنگام بستری بدون پرستار بود و برادرزاده‌اش نیز مشغول بازی بیلیارد بود و پول‌هایی هم که از بتهوون می‌گرفت، خرج قمار می‌کرد. سرانجام مستخدم میخانه‌ای که کارل در آنجا قماربازی می‌کرد، طبیبی را به بالین بتهوون فرستاد. پزشک که او را با صورت برافروخته و تنگیِ نفسِ شدید مشاهده کرد، برای مشورت از جراح معروف شهر کمک خواست و بتهوون تحت عمل جراحی قرار گرفت.[۹۴] او چهار بار در تاریخ‌های ۲۰ دسامبر ۱۸۲۶، ۸ ژانویه، ۲ فوریه و ۲۷ فوریهٔ ۱۸۲۷، تحت عمل جراحی قرار گرفت و جسم نیرومند وی به‌مدت سه ماه با بیماری دست و پنجه نرم می‌کرد.[۹۵]

در این زمان خیلی از دوستان بتهوون او را فراموش کرده بودند و اگر کمک‌های دوستان انگلیسی وی نبود، آخرین روزهای زندگی‌اش با فلاکتِ بیشتری سپری می‌شد.[۹۶] از اواخر فوریه، حال بتهوون رو به وخامت گذاشت، یوهان نپوموک هومل کدورت‌های خود را با بتهوون به فراموشی سپرد و به همراه همسرش در ششم مارس، به دیدار بتهوون شتافت. وی پس از دیدنِ بتهوون نتوانست مانع از ریختن اشک خود شود.[۹۷]

فردیناند هیلر که در زمان بیماری و چند روز قبل از مرگ، به ملاقات بتهوون آمده بود، می‌گوید:[۹۸]

بتهوون در حالیکه لباس خاکستری بلندی به تن داشت و کفش‌های بزرگی تا زانو پوشیده بود، جلوی پنجره دراز کشیده بود و نمی‌توانست چیزی بگوید. قطرات عرق روی پیشانی او چون مروارید می‌درخشید. همسرِ هومل دستمالی خیس کرده روی پیشانی‌اش گذاشت. من هیچ‌گاه نمی‌توانم نگاهی که در کمالِ حق‌شناسی به ما افکنده بود، فراموش کنم. در این هنگام بتهوون قلم برداشت و وصیت‌نامهٔ مختصری به برادرزاده‌اش (کارل) نوشت.

بتهوون بیشتر ماه‌های باقی‌مانده از عمرش در بستر بود و بسیاری از دوستانش برای ملاقات به آنجا می‌آمدند. وی در ۲۶ مارس ۱۸۲۷ در سن ۵۶ سالگی درگذشت. این باور نیز وجود دارد که رفتار و خودکشی نافرجام برادرزاده‌اش کارل، در مرگ زودهنگام بتهوون تأثیر داشته‌است. دوست وی آنسلم هوتنبرنر[اغ]، که در لحظۀ مرگ حضور داشت، گفت که: «حدود ساعت پنج بعدازظهر در لحظهٔ مرگ، طوفان و رعدوبرق وجود داشت، بتهوون چشمان خود را باز کرد و چند لحظه با دست راست مشت گره‌کرده‌اش را بالا برد و پس از آن نه نفسی وجود داشت و نه ضربان قلبی».[۹۹] کالبدشکافی آسیب قابل توجهی در کبد را نشان می‌داد، که ممکن است به دلیلِ مصرف سنگینِ الکل باشد.[۱۰۰] همچنین آسیب‌دیدگیِ اعصاب شنوایی و سایر اعضای بدن نیز مشاهده شد.[۱۰۱][۱۰۲]

در مراسم تشییعِ جنازهٔ بتهوون در ۲۹ مارس ۱۸۲۷، طبق تخمین‌های متفاوتی که از شاهدان عینی نقل می‌شود، حدود ده تا سی هزار نفر حضور داشته‌اند که تا آن زمان بی‌سابقه بود.[۱۰۳] فرانتس شوبرت، که مشعل‌دارِ این مراسم بود، سال بعد درگذشت و در کنار او دفن شد. تشییع پیکر وی پس از خواندن مناجات و دعای آمرزش در کلیسای مقدس[اف]، به گورستان اختصاصی در قبرستان واهرینگ[اق]، شمال غربیِ وین، منتقل و به خاک سپرده شد. در سال ۱۸۶۲، چند سال پس از خاک‌سپاری بقایای جسدِ وی برای مطالعه مجدد نبش قبر شد و در سال ۱۸۸۸ به گورستان زنترالفریدوف[اک] وین منتقل شد.[۱۰۰]

پس از مرگش تمام نوشته‌ها، دفاتر یادداشت روزانه، کتاب‌های خطی، موسیقی و اثاثیهٔ وی به حراج گذاشته شد و به‌فروش رفت. در میان کتاب‌ها، آثاری علمی و ادبی وجود داشت که مسیر فکری بتهوون را نشان می‌داد که این امر موجب توقیف برخی از کتاب‌ها توسط پلیس شد و از حراج و فروش آن جلوگیری کردند، چرا که موضوع آنها بر ضد سلطنت، اشرافیت و دین مسیح بود.[۱۰۴]

در مورد علت مرگ وی اختلاف‌نظر وجود دارد: سیروز، سیفلیس، هپاتیت آ، مسمومیت سرب، سارکوئیدوز و بیماری ویپل، همه پیشنهاد شده‌اند.[۱۰۵] دوستان و بازدیدکنندگان قبل و بعد از مرگ وی چین‌هایی از موی او برداشتند که برخی از آنها نیز حفظ شده‌اند و مورد تجزیه و تحلیل بیشتر قرار گرفته‌اند، همان‌طور که قطعات جمجمه نیز در هنگام بازبینی در سال ۱۸۶۲، برداشته شده‌است.[۱۰۶] برخی از این تجزیه و تحلیل‌ها منجر به ادعاهای بحث‌برانگیزی مبنی بر اینکه وی با دوزهای زیاد از درمان‌هایی مبتنی بر سرب، که تحت تجویزِ پزشک بوده، به‌طور تصادفی، مرگ وی بر اثر سم بوده‌است.[۱۰۷][۱۰۸] در سال ۲۰۱۲، در پیِ سرقت‌های سنگینِ آرامگاه‌های سایر آهنگسازان مشهور وین، آرامگاه وی نیز مورد بررسی قرار گرفت و مشخص شد که دندان‌های وی به سرقت رفته‌است.[۱۰۹]

منبع:ویکی پدیا فارسی

بازگشت به لیست

دیدگاهتان را بنویسید